سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عکسهای 2 (دوشنبه 85/12/14 ساعت 11:23 صبح)




راه حلهایی برای جلوگیری از شکست قلبی (دوشنبه 85/12/14 ساعت 7:32 صبح)

نمی دانم از کی شروع شد ، ولی به آن ایمان دارم. برایم خیلی از چیزها مانند معما شده ولی نوری در دلم هنوز روشن مانده که به طرف حقیقت مرا می کشد. تمام تلاشم این است که بتوانم به دیگران آن گونه که باید، کمک کنم.


این حرف که :  ( اگر رسم عاشقی جدایست، همان بهتر که تنها بمانیم) و امثال این حرفها را حتما بارها و بارها شنیده اید ولی تا به حال از خود پرسیده اید که آیا ما واقعا عاشق بوده ایم؟ هر کس از عشق تعبیر خاص خود را دارد ، اکثرا این تعابیر یک طرفه هستند. ما نباید عشق را یک طرفه شرح دهیم ، بهتر است قبل از عاشق شدن از عقل خود نیز کمک بگیریم. یک بار تصمیم درست گرفتن بهتر از صدها بار تجربه کردن است. ساده تر بگویم ، دیگر زمان با دل عاشق شدن نیست، باید عقل را هم شریک خود کرد.


دیگر دوران دیدن و گرفتار شدن گذشته، دیگر زمانه، زمانه ی عقل و منطق است. بیاید بیاندیشیم که آیا انتخابی درست در پیش رو داریم یا خیر؟!!! بعد عاشق شویم. این هم درست نیست که در همان آغاز راه عاشق شویم، عشق آخرین مرحله است. پلهای برگشت را پشت سر خود خراب نکنید.


مراحلی را که می گویم ، مراحلیست برای یک عشق صحیح و ایده عال. با استفاده از این مراحل می توانید بسیاری از مشکلات را حل کنید و حتی جلوی آن را نیز بگیرید. گوش کردن تنها کافی نیست! عمل کنید!


 


1.  اولین قدم در هر ارتباط ، احساسی است که بین هر دو فرد به وجود می آید. در هر برخوردی که با اطرافیان برای ما به وجود می آید از هر کس احساسی خاص و متفاوتی به ما دست می دهد. این مثل همان متفاوت بودن چهره های آدم هاست. به کسی که از او خوشتان می آید احساس خود را بگویید و زمینه اینکه فرد مقابل هم احساس خود را بیان کند و در مورد شما سخن بگوید را فراهم کنید. ولی آرام آرام. بپرسید تا بدانید. خجالت نکشید و خوب دقت کنید و ازغرض و احساس فرد مقابلتان برای آشنایی مطمئن شوید.


2.  این مرحله کمی مهمتر است. بعد از مدتی که نسبتا شناختتان از فرد مورد نظرتان کامل شد، او را دوست بدارید و کاری کنید که او هم شما را دوست بدارد. راه های ابراز علاقه فراوان است. خوب مثل اینکه چند مثال هم بزنیم بد نباشد: خوش قول باشید، جملات محبت آمیز به کار ببرید، گل هدیه دهید یا چیزی که دوست دارد برایش فراهم کنید (ولخرجی نکنید که ضرر دارد) و مهمتر از همه ( به نظر بنده) می توانید با چشمهایتان هم دوست داشتن را نشان دهید. ولی به یاد داشته باشید که غرضی دیگر نداشته باشید. ( خطابم با آقا پسرهای این دوره زمونه است) با چشم دل نگاه کنید نه با.... یک تپش قلب کافیست، دیگر تند نروید.  وقتی با خجالت و کم رویی نگاهتان می کند به مرحله بعدی بیاندیشید.


3.  هنوز زمان عاشق شدن نرسیده، این مرحله شروع عاشق شدن است امّا......!  این شروع شرایط و مراحلی در خود دارد. ببینید دوستان دیگر آن قرنی که محبت جواب داشت و برای احساس آدمی ارزش قائل می شدند گذشته. زمانه ی غریبی است، دلها زود می شکند و آدمها زود تغییر می کنند. خیلی از شرایط باعث این اوضاع نا بسامان عاشقان شده است. لازم به ذکر است که تهاجم فرهنگی هم زخم عمیقی بر احساسات بشری زده. نباید عشق را با چیزهای دیگر مخلوط کرد و سالاد عشق و حال از آن ساخت. خوب درد دل بس است. این زمینه ای بود که منظور را بگویم. قبل از عاشق شدن باید اطمینان خود را 100% کنید. مانند معلمی که از  شاگرد خود  امتحان می گیرد و او را محک می زند. سیاست داشته باشید، مطمئن باشید اگر او ما را دوست داشته باشد از شما نمی رنجد. امّا به یاد داشته باشید که زیاده روی نکنید ( لوس نشوید).    خاطر خود را مطمئن کنید که اگر هم چند هفته ای از شما بی خبر بماند شما را به قول خودمان ول نمی کند. اما این روش فقط یک روش کسب اطمینان است ( ببنید که بر مطمئن شدم تاکید خاصی دارم).    روشهای دیگری هم مثل امتحان کردن به وسیله شخصی دیگر یا آزاد گذاشتن موقت وجود دارد. اما بهترین روش این است که ببنید در برابر مشکلات شما چه عکس العملی دارد یا در برابر مشکلات و موانع روزمره که بین هر دو فرد پیش می آید چگونه رفتار می کند. آیا شما را می فروشد یا نه ! آیا به خاطر شما مشکلات را تحمل می کند یا نه !


*نه یک وقت به خاطر امتحان کردن او را عذاب دهید*


4- به فصل مهم داستان رسیدیم. می دانم که قند در دلتان آب شده یا بی حوصله شده اید، ولی ارزش دارد ، چون تصمیمات ما در زندگی به ارزش خود زندگیند. عشق آمد و دلها آرام گرفت.  بد نیست گاهی فال حافظ هم بگیرید.


از خدا مدد بگیرید و نیت خود را پیش خدا بیان کنید و قلب خود را از هر نیتی غیر از خدا پاک کنید، رضای خدا را طلب کنید. او که عشق آفرید خود نیز آن را نگهدارست. ما آمده ایم که عشق بورزیم و به دیگران محبت کنیم. هیچ کس در تنهایی نمی تواند به کمال خود برسد ، عشق راه تکامل است. از خدا غافل نشوید ، از عشق به انسان می توان به عشق به خدا رسید . معشوق اصلی را خدا بدانید. و اینک شما دنیا را رنگ دیگر می بینید.  زندگی با عشق زیباست.


 


امیدوارم حرفهایم برایتان موثر واقع شود ، همه ی اینها بر گرفته از تجربه های خود بود. ولی تجربه هایی سخت و گاهی تلخ. 


 حق نگهدار دلهایتان              





عکس 1 (دوشنبه 85/12/14 ساعت 7:27 صبح)




خیلی دور ، خیلی نزدیک (دوشنبه 85/12/14 ساعت 7:26 صبح)
باز هم آمدی
نه...من آمدم
تو که همیشه هستی
من کجایم؟
دور ازتو؟
نزدیک به تو؟
خیلی دور، خیلی نزدیک؟
شاید هم نزدیک اما پشت به تو!
هستی و دور از چشم من
دور که نه ...پنهان
چشم هایم بسته بود وگرنه تو که بودی
همیشه هستی
حالا که آمدم هم پشت پرده ای
نمی بینمت!
اما تو هنوز هستی
من نمی بینمت
اشکهایم مجال دیدن نمی دهند
گریه می کنم نه به خاطر آنچه با تو شد
به خاطر آنچه با تو کردم
آنچه می کنیم
باتو...
سری که بریدیم
خونی که ریختیم
اشکی که جاری شد
و قلبی که تپید...
مگر نه اینکه همیشه دیر رسیدیم؟!
پس تو را چه سود این تپیدن دل؟
اشک برای چه...؟
می بینم که می کشند تو را
نگاه می کنم
می کشند و نگاه می کنم
می برند و نگاه می کنم
آتش می زنند و نگاه می کنم
تو شعله می کشی نه به اندازه خاکستر
به وسعت پرواز
اما با بالهایی شکسته
پرهایی بسته
و من هنوز نگاه می کنم
فقط نگاه...
تو هنوز زنده ای
هستی
من خودم را پشت اشکهایم مخفی کرده ام
مبادا ببینی دیدنم را
سکوتم را
تو هنوز زنده ای
و هنوز می کشند تو را
پیش چشمهایم
چشمهایمان
هرسال می کشند تو را
هرماه ، هرروز ، هرلحظه
و من فقط نگاه ...
با اشکهایم خودم را تطهیر می کنم
دستان خونی ام را
امسال کجا را مقتل خود انتخاب کرده ای؟
کجا را منظر من؟
به کدامین سو اشک بریزم؟
به کدام جهت قبله سکوت؟
فلسطین؟ لبنان؟ عراق؟ و یا...؟
تو بگو امسال کجایی!
امسال هم می کشند تو را؟!
من فقط نگاه...
و تو... همچنان هستی
کاش من مرده باشم...


غریبانه
بخوان غمگین ترین فریاد که شب میل سحر دارد
زمین از فرط تنهایی شب قرآن بسر دارد
پرنده آشیان خسته شود مصلوب زنگاری
مسیحا پیکرش در خون غریق بال و پر دارد
گیاه غنچه خشکیده دگر سیراب خواهد شد
نگاه آسمان امشب به خون بارش کمر دارد
فلق در صبح تنهایی کجا را خیمه می گیرد
پگاه آسمان شاید هوای در به در دارد
خدا را ای شب از این جا مپیچان زلف و گیسو را
که فردا سوزش خورشید چه فرقی خشک و تر دارد
نگارین آسمانت را بباران ململ آبی
که فردا مرغ پر بسته غریبانه سفر دارد




 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 2024 بازدید
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •